Web Analytics Made Easy - Statcounter

خانه اندیشه ورزان طی سلسله نشست‌های «مجال» به «مسئله شناسی اندیشکده در ایران» می‌پردازد.

 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، نخستین جلسه از سلسله نشست های «مجال» با هدف «بازخوانی یک دهه کنش گری و مسئله شناسی گفتار سیاستگذاری در ایران» با همکاری اندیشکده سیاستگذاری امیرکبیر و خانه اندیشه ورزان برگزار شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

نخستین جلسه از این مجموعه، با این پرسش اساسی برگزار شد که: «مراکز سیاست پژوهی و اندیشکده ها تا چه اندازه توفیق تغییرات اساسی در جمهوری اسلامی را داشته‌اند؟». در ادامه بخش نخست گزارش این نشست را می‌خوانید.

ضرورت ایجاد اندیشکده در ذهن موسسان صابر میرزایی اندیشکده ها را پاسخی به «انفعال و انتزاع دانشگاه ها نسبت به واقعیت»، «تثبیت وضعیت نامطلوب بوروکراسی فارغ از مسائل واقعی» و «فضای آشوب سیاسی رسانه ها» دانست.

صابر میرزایی، معاون پژوهش و توسعه مرکز همکاری های تحول و پیشرفت ریاست جمهوری، آغازگر نشست بود. میرزایی از سیر تاریخی ای شروع کرد که پیشران ایجاد اندیشکده و مراکز سیاست پژوهی در کشور شد و توضیح داد: پس از جنگ، مشکل اصلی کشور، بازسازی بود. این بازسازی ده سال به‌طول انجامید و طی آن تصور بر این بود که حلال مشکلات کشور سرمایه است. اما مقطعی پیش روی ما قرار گرفت که علیرغم فعال بودن رئیس جمهور و فراهم بودن پول، اداره کشور با مسائل نرم افزاری مواجه است. بنابراین در این برهه این آگاهی شکل گرفت که حتی اگر اراده سیاسی شکل گرفته باشد و امکان مالی وجود داشته باشد، قوانینی که تصویب می‌شوند، راه به جایی نمی‌برند و متوقف می‌شوند و مشکلاتی ایجاد شد که راه حل آن‌ها از جنس «دستور می‌دهم» یا «پول می‌دهم» نبود! ساختارهای اداری که متکفل انجام امور کارشناسی در موضوعات خاصی مثل تخصیص ارز یا صدور و لغو پروانه بودند، ظرفیت ورود به مسائل چندبخشی را نداشتند و بنابراین موانع ساختاری همچون بازدارنده در امور کشور عمل می‌کردند، به‌طوریکه دولت هی کارآمد هم حریف آن نمی‌شدند!

این زمان، به سراغ دانشگاه ها رفتند ولی دانشگاهیان مسائل را در سطح مفاهیم انتزاعی می‌دیدند و هر چند کارشان از هیچ بهتر بود اما کفایت مسائل را نمی‌کرد. در این زمان با ازدیاد سمینار مواجه بودیم. تصور غالب این بود که راه حل مسائل از طریق این گردهمایی ها استخراج می‌شود. اما در نهایت مجموعه مقالاتی دست برگزارکنندگان را می‌گرفت که این سوال را شکل داد که: چرا با وجود کنفرانس ها و سمینارهای متعدد، به‌ندرت موفق به حل مسئله ای در کشور و صورت بندی راه حل جامعی در یک حوزه می‌شوند؟

سپس در وضعیت درماندگی حل مسائل، شاهد بروز جریانات اندیشه ای در رسانه ها بودیم که در فضایی آشوبناک به برای دولت اولویت گذاری می‌کردند و قائل به عدم سیاستگذاری توسط دولت بودند. در اینجا لازم بود خودمان به مقولات سیاست پژوهی ورود کنیم و از غلبه ایده مکانیزم طبیعی بازار جلوگیری کنیم. چون ایده بازار در حال تعمیم به تمام مسائل کشور بود؛ که اینطور نبود و ما همه مسائل را از جنس بازار نمی‌دیدیم.

در آن زمان این ایده شکل گرفت که باید جوان‌ها و دانشجویان وارد عرصه های سیاست پژوهی شوند و نمی‌توانیم منتظر کارشناسان دستگاه های دولتی بمانیم. چون گروه اخیر در پارادایم موجود راه حل می‌دانند و پارادایم موجود نیز کشور را به این نقطه رسانده بود. بنابراین بدون اینکه مربی (Mentor) برای بچه ها باشد، اندیشکده هایی با عنوان دفاتر مطالعاتی و غیره در دانشگاه شریف، امیرکبیر و غیره تاسیس شدند که صرفا متمرکز بر مسائل بدون ورود به مباحث فلسفی شدند. اما تا روی کار آمدن دولت اخیر، کسی آن‌ها اعتنا نکرد و آن‌ها را به رسمیت نشناخت. اکنون اذعان می‌شود که نیاز داریم مسائل را عمیق تر بشناسیم.

 صابر میرزایی، ضعفی را که در پژوهشکده ها و اندیشکده ها وجود دارد، صرف وجود بدون تقویت اندیشکده ها دانست و تداوم کار آن‌ها را نیازمند سرمایه گذاری حساب شده و سنجیده در این عرصه تشخیص داد و اندیشکده های قوی طی این دو دهه را آن‌هایی معرفی کرد که موفق به جذب حامی مالی شده‌اند.

افول موج چهارم شبه اندیشکده در دولت سیزدهم مهدی خراتیان چهار دهه گذشته را تلاش حاکمیت برای تولید باشگاه سیاسی پدرخوانده ها به‌جای تقویت نهاد اندیشکده توصیف کرد.

مهدی خراتیان، مدیر اندیشکده احیای سیاست، از رویکرد مشهور خود در شرح امواج اندیشکده ای در ایران شروع کرد. به زعم خراتیان که کاربرد واژه «شبه اندیشکده» را برای توصیف موسسات سیاست پژوهی کنونی در ایران ترجیح می‌دهد، برخی موسسات نیمه مستقل سیاست پژوهی در دوره پهلوی و نیز جمهوری اسلامی شکل گرفته‌اند که تلاششان حل مسائل دولت از بیرون است. این تلاش در چند مقطع، قابل نقطه گذاری است:

موج اول به شکل‌گیری نشکیلات سازمان برنامه و بودجه آقای ابتهاج بازمی‌گردد که مستقل از شاه عمل می‌کرد و به توقف و حذف انجامید.

موج دوم شبه اندیشکده ها در ایران به تاسیس مرکز پژوهش های مجلس، مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری و مرکز بررسی های استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام اختصاص دارد. در این موج که با همان نگاه موج نخست شکل گرفت، شاهد ایجاد انحراف از معیار اصلی تاسیس آن‌ها هستیم.

موج سوم شبه اندیشکده ها در ایران، در زمان آقای خاتمی برخاست. پس از جدال های سیاسی فراوان، در دوره اول آقای خاتمی وفاقی در حاکمیت حول مسئله فناوری شکل گرفت که طی پروسه‌ای که من آن را با ادبیات اشمیت خنثی سازی می‌نامم، از دعواهای فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی و اقتصادی عبور کنیم و به حوزه فناوری بپردازیم؛ که به شکل‌گیری ستادهای نانو و معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، رشد دفتر همکاری های ریاست جمهوری، تاسیس اینان و تدوین چشم انداز بیست ساله و تغییر ماهیت مجمع تشخیص مصلحت نظام به یک نهاد سیاستگذاری کلان منجر شد.

در این دوره با یک موج امید در کشور مواجه بودیم. صندوق ذخیره ارزی رشد کرده بود و دو رشد 8 درصدی را در سال های 82 و 83 تجربه کردیم. سپس آقای احمدی نژاد در همین پارادایم ایده مشاوران جوان را کلید زد. بنابراین بسیاری از اعضای اندیشکده ها وارد دولت شدند که در تجمیع با روحیات شخصی آقای احمدی نژاد به محاق رفتن موسسات سیاست پژوهی فناورانه را منتج شد. در این دوره قدرت اندیشکده ها دچار کاهش و سپس محو شد.

طی دولت آقای روحانی دوباره نهادهای حاکمیتی که دولت را بیرون از خود دیدند، به حمایت از اندیشکده ها پرداختند و بنابراین شاهد ظهور و بروز این موسسات در این دوره هستیم. دولت با دستور کارهای مفصلی چون برجام، FATF، IPC و سند 2030 روی کار آمده بود و رشد اندیشکده ها در دیسیپلین های متعدد را موجب شد. در اینجا دیگر وارد موج چهارم می‌شویم. موج چهارم شامل علوم سیاسی، امنیت ملی، سیاست خارجی، محیط زیست و غیره است.

با روی کار آمدن دولت رئیسی و گذر دوساله از این تجربه، می‌توانیم مرگ موج چهارم را اعلام کنیم! بسیاری از افرادی که موج چهارم اندیشکده را ایجاد کردند، اکنون در دولت هستند و دولت نیز نیازی به اندیشکده ها و سیاستگذاری در خود احساس نمی‌کند.

این بلایی است که در این چند دهه سر اندیشکده ها آمده است. در کشوری که با شکاف های غیرقابل انکار هشت گانه بین حاکمیت و مردم مواجه است، طی پروژه خنثی سازی از این شکافه ها عبور می‌شود که اکنون تبدیل به گسل شوند. در آن سوی این گسل ها، حاکمیت بلندمرتبه سازی می‌کند و انبوهی از موسسات پژوهشکده ای و اندیشکده ای با بودجه های سنگین و عناوین پرطمطراق تمدنی و نوین و غیره ایجاد می‌کند و به‌جای تولید گفتمان های میانجی که میان دو گسل در عرصه های هشت گانه پل بزند، یک طرف گسل را تقویت و خود گسل را تعمیق بخشید.

این موسسات نیز حل مسئله سیاسی نکرده‌اند؛ بلکه باشگاه سیاسی برخی از اصحاب قدرت بوده‌اند و ماموریتشان تقویت جایگاه سیاسی حاکمیت بوده است. بنابراین بی‌نیاز از گفت‌وگو، به تولید ادبیات در مواجهه با جریان مقابل در عرصه عمومی مبادرت نکرده است. او چون دیالکتیک نکرده، تبدیل به آدم متوهمی شده است که وقتی در جایگاه قدرت می‌نشیند با درک غلط از جامعه و ادبیات رادیکال، یک دیالکتیم مخرب را شکل می‌دهد. بنابراین جامعه با او وارد سنتز نمی‌شود، می‌خواهد سقف را روی سر آن خراب کند!

خراتیان از پس دسته بندی امواج چهارگانه شبه اندیشکده در کشور، اینطور به جمع‌بندی رسید که ما هنوز به مرتبه حل مسائل بنیادین نرسیده‌ایم و گسل های ما دارای تبعات امنیتی شده‌اند. چراکه دیالکتیک مخرب، فازهای خشونت کلامی را در جامعه فعال کرده است که در قضایای مهسا امینی به خشونت فیزیکی تبدیل شد.

شکل گیری گفتار اندیشکده در جمهوری اسلامی علیرضا شفاه، زمینه ها و ظرفیت های طبقه متوسط ایران برای شکل گیری اندیشکده و تولید کارشناسان اندیشکده ای را مرور کرد.

علیرضا شفاه، عضو شورای علمی موسسه علم و سیاست اشراق، محتواگرایی را آفت آسیب شناسی اندیشکده ها دانست و طرح بحثی نو را پیشنهاد داد. طبق تعریف شفاه، محتواگرایی یعنی پرداختن به اینکه سیاست ها و ساختارهای اندیشکده ها چه ایراداتی داشته‌اند و وارد محتوای سیاستگذاری آن‌ها شویم. اما کار بنیادین این است که پرسش را از خود اندیشکده و گفتار آن آغاز کنیم و سوال کنیم موجودیت اندیشکده، چه نوعی است و چگونه کار می‌کند؟ فارغ از اینکه درون آن چه گفته می‌شود. بنابراین پرسش از اینکه اندیشکده چیست و در ایران چه کار کرده سوال اساسی‌تری است. پس مسئله اصلی گفتار سیاستگذاری و موجودیت سیاستگذاری است. برای پاسخ به این سوال باید با موجودیت جامعه ایران به موضوع ورود کنیم و دینامیک جامعه ایران را در نظر بگیریم: جامعه ایران در چه تطوری به استقبال مفهوم سیاستگذاری و ساختارهای سیاستگذاری یا مشاوره ای در سیاستگذاری رفته است؟

بررسی این دینامیک توجه به طبقه متوسط را می‌طلبد. به‌طور کلی ما دو طبقه فرادست و فرودست داریم و طبقه متوسط یک اشاره علمی است که به بحران تعادل های جامعه و نوعی از بحران حکمرانی مربوط است. وقتی طبقه فرادست و فرودست وارد تولید تنش با هم می‌شوند، برای به‌رسمیت‌شناختن این تنش اشاره به میانه ای لازم است که در جامعه شناسی آن را طبقه متوسط می‌گویند.

پس بحث‌کردن درباره طبقه متوسط، صحبت از معادله حالت جامعه است. به این معنی که طبقه متوسط شما نشان می‌دهد شما چگونه‌ای جامعه ای دارید. طبقه متوسط بزرگ، یک معنی می‌دهد؛ موتلف با طبقه فرادست باشد، معنی دیگری دارد؛ اگر در سیاست، حاکمیت و جامعه به سمت طبقه فرودست گرایش داشته باشد، نشان از برقراری وضعیتی دیگر است.

طبقه متوسط نقطه تضاد دینامیک جامعه است، بنابراین می‌تواند دینامیک جامعه را توضیح دهد. دلیل حساسیت مطالعه طبقه متوسط در جامعه شناسی نیز به همین اهمیت بازمی‌گردد.

توجه به طبقه متوسط با چنین حساسیتی، نشان می‌دهد که پس از جمهوری اسلامی، طبقه متوسط در ایران به‌طور دائم بزرگ شده است. طبقه متوسط دارای یک بیان سیاسی است، در عین حال یک بیان اجتماعی دارد و نیز بیان اقتصادی خود را دارد. فهم اینکه این سه چطور با هم منطبق می‌شوند دشوار نیست و با شهود نیز قابل درک است: کسانی که صاحب منافع هستند، یا فرصت فکر کردن درباره آینده را ندارند یا آنقدر ناامید نیستند که به آن فکر کنند. طبقه فرودست نیز نمی‌تواند از آینده بحث کند، بنابراین نمی‌تواند تولید سیاست و تولید آینده کند. استعدادی برای فکر کردن به آینده ندارد تا آن را رقم بزند. برای اینه دینامیک سیاسی جامعه را بفهمید باید به طبقه متوسط آن نگاه کنید. آن‌ها کسانی هستند که نه آنقدر ضعیفند که آینده ای برای خود متصور نباشند و نه وضع موجود برایشان مطلوب است. آن‌ها همیشه امید دارند که وضعیت خود را بهتر کنند و می‌توانند از لحاظ فردی و اجتماعی رویا داشته باشند.

طبقه متوسط در ایران شامل آن‌هایی است که درآمدهای خوب یا متوسطی دارند، از تحصیلات خوبی برخوردارند، درآمد خیلی بالا ندارند اما آنقدر پایین هم نیست که تحصیل را برایشان بی‌معنی کند. معلمان، قضات، استادان دانشگاه و دیوانسالاران جزء طبقه متوسط هستند. این ژنوم در زمان پهلوی نیز همین است، اما انگیزه ای که بعد از انقلاب وجود دارد، آن زمان نبوده است. اما این ژنوم چیست؟ طبقه متوسط در ایران متکی به بودجه ملی و به‌طور خاص بودجه نفت رشد کرده است. یعنی آنقدر پول داشتیم که هر جا که خواستیم دانشگاه ایجاد کنیم، هر جا که خواستیم حقیقت را تقدیس کنیم، به آن امید داشته باشیم و مورد احتراممان باشد. این در انگیزه های انقلابی که ما می‌گفته حقیقت می‌تواند نجات‌بخش باشد، ضرب شده است. بنابراین یک طبقه متوسط بزرگی شکل گرفته است که فکر می‌کرده علم و حقیقت می‌تواند انسان را نجات بدهد. این تلقی، نوعی آرمان خواهی در ایران شکل داده است که تضادی سیاسی با واقع گرایی برخی سیاستمداران ما پیدا کرد. از دولت اول آقای هاشمی صحبت می‌کنیم؛ افرادی که می‌خواستند صحنه را واقع گرایانه اداره کنند، با طبقه متوسطی روبرو بودند که آرمان خواه بود.این جامعه آرمان خواه است چون چیزهایی دارد که به‌سادگی به‌دست آورده است؛ با بودجه عمومی تحصیل کرده و فرصت احترام به آن‌ها به‌عنوان یک انسان را در اختیار داشته استو این عملیات موفقیت آمیز، به دلیل اینکه ساده به‌دست آمده موجب آرمان خواهی شده است: بیش از آنکه از واقعیت بترسند، به حقیقت امید دارند.

تضاد بین واقع گرایی دولت آقای هاشمی و آرمان خواهی طبقه متوسط، منجر به جنبش اجتماعی بسیار قدرتمندی از جنس دوم خرداد شد؛ که گفتار عمومی را مخصوصا با نسخه علوم انسانی بر حکمرانی واقع گرایانه تفوق می‌داد. این تضاد، موجب می‌شود جمهوری اسلامی تنش های زیادی را تحمل و احساس کند جامعه سمت‌وسویی می‌یابد که استقامت چندانی برای یک واقع‌گرایی نداشته باشد و دچار فانتزی شود. مقابله با این فانتزی، ماموریتی سیاسی بود که آقای احمدی نژاد برای خودش تشخیص داد؛ یک نوع واقع گرایی بسیار تلخ و آگاهانه! آگاهانه از این منظر که خلاف رویه آقای هاسمی که همیشه احترام به دانش را نگه می‌داشت، سعی نمی‌کرد طبقه متوسط را توجیه کند. این مسئه بیش از اینکه خلاق شخصی آقای احمدی نژاد باید، شرورت سیاسی لحظه جامعه بود که آن راه حل را تشخیص داد. آن راه حل واکنشی به فانتزی گرایی و آرمان خواهی بود. ماحصل کار آقای احمدی نژاد، بی اعتبار کردن یا به تعبیر بهتر تقدس زدایی از حقیقت بود. اصلا موتور سیاسی آقای احمدی نژاد حمله به دانشگاه و موقعیت مقدس آن و بنابراین حمله به موقعیت مقدس طبقه متوسط است. اندیشکده ها در این مواقع باید به وجود بیایند و در چنین دینامیکی درک شوند. یعنی در سیاستگذاری به بیان آقای خراتیان نوعی خنثی سازی رخ می‌دهد. چطور می‌شود دو جمله آقای خراتیان را با هم جمع کرد: یکم اینکه «ماجرای اندیشکده ها یک نوع خنثی سازی است» و دوم اینکه «اندیشکده ها به زائده باشگاه های سیاسی پدرخوانده ها تبدیل شدند». چطور می‌شود پروژه خنثی سازی خودش به یک نوع سیاست تبدیل شود؟

طبقه متوسطی که بالقوه می‌توانستند عناصر سیاسی باشند، پس از شکست سنگین 88، سرخورده می‌شود و آرمان سیاسی‌اش را از دست می‌دهد. ژنوم سیاسی‌شان به‌سمت اندیشکده‌ ها کشیده می‌شوند و تبدیل به کارشناسان اندیشکده ها می‌شوند. از آن طرف طیف حزب اللهی های طبقه متوسط نیز به کل سیاسی بودن واکنش نشان می‌دهد و تبدیل به کارشناسان اندیشکده ها می‌شوند. چرا به باشگاه پدرخوانده ها می‌روند؟ چون از این به بعد دیگر سیاست نمی‌تواند با حقیقت نسبت پیدا کند، بلکه تبدیل به نوعی رابطه زدوبند با زنجیره ها می‌شود. سیاست، به رابطه و لابی و اندیشکده ها به باشگاه سیاسی پدرخوانده ها تبدیل می‌شوند. به این دلیل که رابطه بین سیاست و حقیقت از بین رفته است، عناصر سیاسی بالقوه نیز به کارشناسان تبدیل می‌شوند و یکی کارشناس چرخ چپ پیکان و دیگری کارشناس آنتن ماهواره می‌شود!

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: آقای احمدی نژاد اندیشکده ها جمهوری اسلامی طبقه متوسط اندیشکده ها ریاست جمهوری پدرخوانده ها شبه اندیشکده سیاست پژوهی آرمان خواهی واقع گرایی خنثی سازی موج چهارم جامعه ای حل مسائل شکل گرفت شکل گیری راه حل

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۶۹۰۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جامعه‌ای برهنه نبوده‌ایم بلکه متنوع به لحاظ حجاب بوده‌ایم | طرفداران جمهوری اسلامی کلاه بر سرش گذاشتند | تمام جهان را در مقابل‌مان قرار داده‌ایم

وقتی شما حیاء جامعه را مورد سؤال قرار می‌دهید، مردم را دعوت به اخلاق نمی‌کنید و بی اخلاقی موضوع شما قرار می‌گیرد، خبر خطای یک نفر میلیون‌ها لایک می‌خورد، ولی خبر ابداع چهار تا لایک بیشتر نمی‌خورد؛ بعد باعث می‌شود که یک کمپانی خارجی این ابداع را ببرد. کلاهی که طرفداران جمهوری اسلامی روی سر آن گذاشتند این بود که موضوع ایدئولوژیک جمهوری اسلامی که می‌خواست غرب‌ستیزی داشته باشد و بعد انسجام فرهنگی ایجاد کند را به ظاهر افراد تغییر دادند؛ بعد زنان موضوع قرار گرفتند.

استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران با اشاره به اینکه مسأله حجاب ابعاد عجیب و غریب ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی پیدا کرده است، گفت: وقتی شما حیاء جامعه را مورد سؤال قرار می‌دهید، مردم را دعوت به اخلاق نمی‌کنید و بی اخلاقی موضوع شما قرار می‌گیرد، خبر خطای یک نفر میلیون‌ها لایک می‌خورد ولی خبر ابداع چهار تا لایک بیشتر نمی‌خورد؛ بعد باعث می‌شود که یک کمپانی خارجی این ابداع را ببرد.

جماران در خبری نوشت: کلاهی که طرفداران جمهوری اسلامی روی سر آن گذاشتند این بود که موضوع ایدئولوژیک جمهوری اسلامی که می‌خواست غرب‌ستیزی داشته باشد و بعد انسجام فرهنگی ایجاد کند را به ظاهر افراد تغییر دادند؛ بعد زنان موضوع قرار گرفتند.

مشروح گفت‌وگو با تقی آزاد ارمکی را در ادامه می‌خوانید:

فرمانده انتظامی کشور چند روز پیش اعلام کرد که «موضوع عفاف و حجاب را کاملا فرهنگی و اجتماعی می‌بینیم و اصلاً امنیتی و انتظامی نمی‌بینیم». شما به عنوان جامعه شناس ریشه مسائل اجتماعی از جمله این قضیه را چطور می بینید؟

به نظر من حجاب یک موضوع اساسی نیست، ولی در شرایط امروز دارد اساسی می‌شود و متأسفانه ابعاد عجیب و غریب ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی پیدا کرده و درگیری، تزاحم و برخورد هم از دل آن در آمده است. لذا من مسأله حجاب را بیشتر مسأله امنیتی می‌دانم؛ تا یک مسأله فرهنگی و عقیدتی. یک علت اساسی نگاه من این است که به طور پنهان وارد یک جنگ شده‌ایم و شاید در موضع پیچیده‌ترین جنگ زمانه قرار گرفته‌ایم. یک زمانی جنگ کلاسیک و اشغال سرزمینی بود؛ مثل جنگ عراق علیه ایران که همه آدم‌ها می‌توانستند ببینند واقعا جنگ اتفاق افتاده؛ چون سرزمین ما اشغال شده و صدام آثار و نشانه‌های فرهنگی را ویران کرده بود. امروز بر خلاف گذشته وارد جنگ شده‌ایم بدون اینکه این اتفاقات بیفتد و این تخریب‌های صورت بگیرد. ما الآن در جنگ با همه غرب قرار گرفته‌ایم.

تمام جهان را در مقابل خودمان قرار داده‌ایم

یعنی شما هم قائل به «جنگ ترکیبی» هستید که در حاکمیت بر آن تأکید دارند؟

کاملا؛ در جنگ با غرب به معنای وسیع آمریکا، اروپا و حتی روسیه قرار گرفته‌ایم. تمام جهان را در مقابل خودمان قرار داده‌ایم و ما در مقابل جهان قرار گرفته‌ایم و طبیعی است که این شرایط نیاز به اعلام وضعیت امنیتی دارد. یعنی جمهوری اسلامی الآن نمی‌تواند اعلام کند که ما حکومت نظامی هستیم و کسی حرکت نکند که مبادا نیروهایی اقدام کنند و شرایط جنگی به هم بریزد. مثلا اسرائیل از ترس حمله ایران اعلام شرایط اضطرار کرد و مردم جمع کردن آب و مواد غذایی را شروع کردند و به پناهگاه رفتند. در واقع به نوعی اعلام شد که ایران می‌خواهد حمله کند و شما آماده باشید. ولی جمهوری اسلامی هیچ وقت اعلام نکرد که امکان دارد اسرائیل ایران را بزند.

شرایط جامعه ایرانی کاملا خاص شده، بدون اینکه ما قصد ورود به جنگ داشته باشیم

به نظر من امروز به طور نانوشته و پنهان حکومت نظامی برقرار شده است. مثلا اگر کسی بخواهد در دانشکده من را ببیند، درها بسته است و هیچ کس به جز دانشجو حق ورود به دانشکده ندارد؛ این وضعیت پنهان به معنای این نیست که شما سراپا در مقابل غرب قرار گرفته‌اید و اراده جنگ دارید؛ شرایط جامعه ایرانی کاملا امنیتی شده، بدون اینکه ما قصد ورود به جنگ داشته باشیم. وقتی قصد ورود به جنگ نداریم، باید مسائل داخلی خودمان را حل کنیم.

عرضم این است که حکومت ما مثل اسرائیل به جامعه اعلام نمی‌کند که من وارد جنگ شده‌ام. وقتی گفته شد احتمالا تعدادی اشیاء خارجی در آسمان اصفهان بودند، تحت هیچ شرایطی آژیر کشیده نمی‌شود؛ ولی شرایط امنیتی است و همه نیروهای نظامی و امنیتی آماده‌باش صد درصد هستند و پلیس و نیروهای امنیتی در شهر آشکارا حضور گسترده دارند. شما برای این سطح از حضور نیروها در شهر مستمسک نیاز دارید؛ و پدیده‌ای به نام «حجاب» اینجا موضوعیت پیدا می‌کند. کنترل انضباط اجتماعی و اخلاق اجتماعی موضوع می‌شود به خاطر اینکه ساده‌ترین و قابل دسترس‌ترین موضوعی که می‌تواند جامعه را تحت تأثیر قرار بدهد و کل نیروها را سازماندهی کند تا وارد قصه شوند، همین است.

تا وقتی شرایط امنیتی از دستور کار جمهوری اسلامی خارج نشود، ماجرای زد و خورد، درگیری و حضور نیروهای انتظامی و امنیتی در سراسر شهرها به نام حجاب باقی خواهد ماند؛ الّا اینکه ما از این شرایط عبور کنیم. یعنی احساس کنیم که نه غرب می‌خواهد ما را سرنگون کند، نه اسرائیل اراده‌ای دارد و نه ما اراده ورود به جنگ داریم. یعنی جامعه یواش یواش دارد می‌فهمد که اسرائیل که نمی‌خواهد ما را بزند و غرب هم که اراده اشغال سرزمین ندارد که بخواهد جایی را بزند.

جنگ با ایران همیشه در دستور کار آمریکا بوده است

به نظر می‌رسد اگر در آمریکا دولت جمهوری‌خواه بر سر کار بود، شرایط پیچیده‌تر می‌شد. مثلا اگر به جای بایدن، ترامپ رئیس جمهور آمریکا بود، شاید به جنگ هم می‌رسید. از سوی دیگر آمریکا الآن در قضیه اوکراین درگیر است و نمی‌خواهد وارد درگیری نظامی دیگری شود. نظر شما در این خصوص چیست؟

اینها دلایل آمریکایی است که چرا وارد این ماجرا نشده‌اند؛ ولی جنگ با ایران همیشه در دستور کار آمریکا بوده است. اما چرا در این شرایطی که اجماع بین‌المللی هم وجود دارد، اقدام صورت نمی‌گیرد؟ این از بحث ما خارج است. ولی جامعه می‌بیند که همه چیز برای یک جنگ آماده بود ولی انجام نشد؛ پس می‌گویند که جنگ منتفی است. وقتی این در افکار عمومی شکل بگیرد، گزاره شرایط اضطرار از منظر نظام سیاسی و حضور همه جانبه نیروهای امنیتی منتفی خواهد شد.

گام دوم سیاست‌های حجاب نمی‌تواند با مسیر فعلی دنبال شود

گام دوم سیاست‌های حجاب نمی‌تواند با مسیر فعلی دنبال شود و باید توجیه‌های اجتماعی و فرهنگی بدهند. وقتی فرمانده انتظامی کشور می‌گوید که مسأله ما امنیتی نیست و اجتماعی و فرهنگی است، نشان می‌دهد که حساسیت امنیتی منتفی است، الآن دنبال توجیهی برای حضورشان به لحاظ فرهنگی و اجتماعی هستند.

اساسا چرا مسأله حجاب در دستور کار جمهوری اسلامی قرار گرفت؟ مگر جمهوری اسلامی امروز با بی‌حجابی رو به رو شده است؟ مگر از روز اول با این مسایل رو به رو نبوده است؟ من معتقدم که ایران از اول با بی‌حجابی رو به رو بوده است. به دلیل اینکه جامعه ایرانی متنوع است؛ به لحاظ دینی، قومیتی، زبانی، جفرافیای سرزمینی و فرهنگی. ما اصرار کردیم که قالب واحدی در باب حجاب برای زنان طرح کنیم. خود «ارائه قالب واحد» به سرعت درون و بیرون نظام آلترناتیوهای خودش را پیدا کرد. مثلا وقتی روی چادر تأکید شد، قالب‌های جدیدی مثل مانتو و روسری آمد و حجاب اداری و حجاب بازار و غیره درون حکومت درست شد.

ما از این غفلت کرده‌ایم که جامعه ای متنوع به لحاظ حجاب بوده‌ایم

یعنی یک تکثر در عین وحدت همیشه شکل گرفته؟

در خود جامعه نگاه کنید. مثلا اقوام مختلف ایرانی یکی از یکی عفیف‌تر و باحجاب‌تر هستند. البته مفهوم «غیرت» و حمایت از خانه و همسر و ناموس در برخی اقوام بیشتر از جاهای دیگر است. ببینید که در همین اقوام ایرانی چه تنوع حجابی وجود دارد؛ در حالی که خودش خیلی متنوع با حجاب مرکزی و حاشیه‌های شمالی و جنوبی است، داخل خودش چقدر تنوع به لحاظ موقعیت‌های فرهنگی و قبیله‌ای جاری و ساری هست. شما یک شکل خیلی تاریخی، مهم، مطلوب و قابل دفاع حجاب لری، کردی، آذری، کاشانی، رشتی و... دارید. اصلا جامعه به لحاظ حجاب متنوع بوده و داخل همان مقوله حجاب و بی‌حجابی قابل حل بوده است. مثلا حجاب خانم‌های پیر و جوان را ببینید که چقدر فرق می‌کند. ما از این غفلت کرده‌ایم که جامعه متنوع به لحاظ حجاب و بی‌حجابی بوده‌ایم.

ما هیچ وقت جامعه برهنه نبوده‌ایم و برهنگی برای غرب بوده است/ کلاهی بر سر جمهوری اسلامی رفت که باید جامعه یکسان و یکدست شود

ما هیچ وقت جامعه برهنه نبوده‌ایم و برهنگی برای غرب بوده است. سخت‌ترین دوره‌ای که حجاب رسمی چادر را حاکم کردیم، این را در زیست اجتماعی می‌دیدیم و در خانه ما جاری بود و در ورزشگاه، عروسی، خلوت و بازار ما وجود داشت. حالا چرا یک دفعه یادشان می‌آید باید اینها را همسان کند؟ این بر می‌گردد به قصه مهمی که در جمهوری اسلامی در دستور کار قرار گرفت؛ و آن «یکسان‌سازی فرهنگی» است. کلاهی بر سر جمهوری اسلامی رفت که باید جامعه یکسان و یکدست شود.

 

اصلا تجربه بشری برای سیاستگذار فرهنگی ما مهم نیست و تجربه زیسته مردم ایران هم اهمیت ندارد

برخی اندیشمندان معتقدند این یکدست‌سازی در هیچ جای دنیا نتیجه مطلوب نداشته و همه آنها شکست خورده است. از شوروی گرفته تا خود ایران که دوره پهلوی اول به شکل دیگری این یکدست‌سازی را شاهد بوده‌ایم. این تجربه‌ها نمی‌توانست درس‌آموز باشد؟

اصلا تجربه بشری برای سیاستگذار فرهنگی ما مهم نیست و تجربه زیسته مردم ایران هم اهمیت ندارد و قرار نیست به تجربه گوش کنند. بر اساس یک ضرورت‌های تاریخی انقلاب اسلامی شکل گرفت و همه گروه‌های سیاسی و فرهنگی آنجا بودند. وقتی جمهوری اسلامی شکل گرفت، این تنوع را یادمان رفت و به یک ایدئولوژی پناه بردیم. آنجا بود که یواش یواش دموکراسی، توسعه و امثال اینها را تعطیل کردیم. آدم‌هایی که درون این ایدئولوژی عمل می‌کنند، دیگران را به نگاه رقیب می‌بینند؛ لذا به حرف کسی گوش نمی‌دهند و فقط در گزاره‌های درون ایدئولوژی عمل می‌کنند.

مردم با فرهنگ کسانی هستند که قابلیت تنظیم زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خودشان را در بدترین و بهترین شرایط دارند

ایرانیان هیچ وقت مردمان بی‌عفتی نبوده‌اند؛ تن‌فروشی همیشه پدیده نظام‌های سیاسی است. به نظر من گروه‌های گنگ که یک نوعی خودشان را با نظام سیاسی هم تنظیم کرده‌اند، فحشا، دزدی و اعتیاد را دامن می‌زنند؛ پس فحشا یک پدیده سیاسی است. چون مردم با فرهنگ کسانی هستند که قابلیت تنظیم زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خودشان را در بدترین و بهترین شرایط دارند؛ در بدترین شرایط نمی‌میرند و در بهترین شرایط مست نمی‌شوند.

دیگر خبرها

  • تولید نسل جدید کاتالیست‌های فرایند خالص سازی هیدروژن در کشور
  • صدور مجوز تاسیس و فعالیت مرکز تجاری ایران در نروژ
  • نقش انتخابات در بهبود رشد فرهنگ و زندگی اجتماعی جامعه
  • ویژگی‌های ژئوپلیتیکی کشورهای شیخ‌نشین؛ از اختلافات پیچیده سرزمینی تا همگرایی در ساختارهای اجتماعی ـ تاریخی
  • فقر پژوهش در حوزه خشونت سیاسی
  • تسهیل ازدواج جوانان با مهریه کم
  • جامعه‌ای برهنه نبوده‌ایم بلکه متنوع به لحاظ حجاب بوده‌ایم | طرفداران جمهوری اسلامی کلاه بر سرش گذاشتند | تمام جهان را در مقابل‌مان قرار داده‌ایم
  • مزیت اصلاح‌طلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربه‌گیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
  • پدر مددکاری اجتماعی ایران: تعطیل کردن نمایش خانگی دردی از بحران‌های اجتماعی دوا نمی‌کند
  • جنجال علیه اخذ مالیات از دلالان دانه‌درشت آن هم با پول بیت‌المال